سید احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان رهبری گفت:
بخشی از فتنه ای که سال 88 اتفاق افتاد، با بصیرت مردم گذشته است، اما تا دشمن دست بردار نیست باید بصیرت خود را حفظ کنیم و هوشیار باشیم.سید احمد خاتمی در مراسم عزاداری شب عاشورا که با حضور حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در حسینیه امام خمینی(ره) تهران برگزار شد بصیرت را نورافکن راه و مسیر انسان برای گمراه نشدن در فضای فتنه دانست و گفت: در فضای فتنه که فضایی است که باطل لباس حق می پوشد، انسان باید بصیرت داشته باشد، در غیر این صورت در گرداب فتنه ها گرفتار خواهد شد. عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، تشخیص حق از باطل و عرضه افراد بر میزان حق را یکی از محورهای مهم بصیرت عنوان کرد و گفت: بسیاری از کسانی که در جریان فتنه گم شدند به این دلیل بود که این معیار مهم را نشناختند و از این رو راه را گم کردند. وی در ادامه سخنان خود به بررسی فتنه سال 88 پرداخت و گفت: قصه ولایت فقیه برای ما قصه رهبری سیاسی یک کشور نیست، بلکه نیابت امام عصر(عج) است.عضو مجلس خبرگان رهبری تاکید کرد: این حرف و فرمایش خود امام زمان است که فرمود «و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا...» ما با این نگاه جلو می رویم، جریان فتنه تمام همت آن این بود که این جلوه را بشکند و خوشبختانه حماسه نهم دیماه سال گذشته تودهنی محکمی به آنها بود. آیت الله خاتمی، شخصیت محوری به جای حق گرایی را اشتباهی محض دانست و گفت: سابقه مناسب اگر با لاحقه خوب همراه باشد، بسیار خوب است، بسیاری از افراد در تاریخ اسلام سابقه و پیشینه خوبی داشتند، اما بعدا به سمت دیگری متمایل شدند، عکس این مساله نیز در تاریخ اسلام وجود داشته است. وی میزان حال فعلی افراد بودن را معیار دیگر بصیرت عنوان کرد و گفت: اگر حال فعلی جریان ها و افراد حال ولایی بود، مورد تایید هستند، در غیر این صورت مورد تایید نخواهند بود.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
منبع: لهوف، سید بن طاووس
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
**********************************************جمال حق ز سر تا پاست ، عباس به یکتایی قسم ، یکتاست ، عباساگر چه زاده ی امّ البنین است ولیکن مادرش زهراست ، عباسخدا داند که از روز ولادت امام خویش را می خواست ، عباسعَلَم در دست ، مشک آب بر دوش که هم سردار و هم سقاست ، عباسبنازم غیرت عشق و وفا را که عطشان بر لب دریاست ، عباسهنوز از تشنه کامان شرمگین است ازآن در علمقه تنهاست ، عباسنه در دنیا بود باب الحوائج شفیع خلق در عقبی است ، عباسچه باک از شعله های خشم و دوزخ که در محشر پناه ماست ، عباس ( غلامرضا سازگار)
بیانات رهبرمعظم انقلاب امام خامنه ای در جمع 110 هزار بسیجی در روز عید غدیر
در آستانهى روز بسیج مستضعفین
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین .
الحمد للَّه الّذى جعلنا من المتمسّکین بولایة علىّ امیرالمؤمنین و الائمّةالمعصومین الطّاهرین.
عید سعید غدیر را به همهى شما عزیزانى که در این محضر عظیم و باشکوه شرکت کردهاید و به همهى بسیجیان مخلص در سرتاسر کشور و به همهى کسانى که در سراسر گیتى خود را متعهد به اسلام و حاکمیت اسلام میدانند و به همهى کسانى که به نام مبارک علىبنابىطالب احترام میگذارند، تبریک عرض میکنم.
عید غدیر اگرچه شاخص فرقهى امامیهى شیعه است، ولى در واقع با مفهوم و محتوا و مضمون گستردهاى که این حادثه دارد، این عید متعلق به همهى مسلمانان، بلکه با توضیحى که عرض خواهم کرد، متعلق به همهى کسانى است که براى بهروزى انسان دل میسوزانند.
ما شیعیان این اعتقاد راسخ را که متکى به دلیل متقن و غیر قابل تردید است، دربارهى امیرالمؤمنین علىبنابىطالب (علیهالسّلام) داریم. این حدیث متواتر - یعنى حدیث روز غدیر - را که همهى محدثین بزرگ اسلام، از شیعه و سنى نقل کردهاند، مستند این عقیدهى متقن میدانیم.
پیغمبر اکرم در یک روز گرم و در یک نقطهى حساس، در مقابل چشم مردم، علىبنابىطالب (علیه الصّلاة و السّلام) را به عنوان امام مسلمین پس از خود و ولى امر امور اسلام معین کرد و به مردم معرفى کرد؛ «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه».(1) این عطف به آیات متعددى است که ولایت پیغمبر از سوى خداى متعال تثبیت شده است؛ «انّما ولیّکم اللَّه و رسوله»(2) و آیات متعدد دیگر. میفرماید: آن کسى که من ولى او هستم، این على ولى اوست. هر معنائى که ولایت در مورد پیغمبر دارد، همان معنا در مورد امیرالمؤمنین با این نصب پیغمبر و معرفى پیغمبر محقق است. این یک دلیل محکم و مستندِ غیر قابل تردید است. در این خصوص، بزرگان بحث کردهاند. لازم نیست وارد بحثهاى اعتقادى بشویم؛ این مسلّم است.
علىبنابىطالب را آن روز همهى مردم از نزدیک آزموده بودند؛ کسى نبود که نسبت به این نصب امیرالمؤمنین دچار تردید شود. روشن بود که این مرد فداکارِ مخلصِ داراى مرتبهى عالى ایمان و تقوا، شایستهى یک چنین حرکتى از سوى پیغمبر اکرم و در واقع از سوى خداى متعال است. نصب امیرالمؤمنین، نصب نبوى نبود؛ نصب الهى بود؛ این شأن پروردگار بود که پیغمبر این را به مردم مؤمن ابلاغ کرد.
امیرالمؤمنین آن روزى که به همراه پیغمبر وارد مدینه شد، یک جوان بیست و دو سه ساله بود. جوانهاى بیست و دو سه سالهى امروز رفتار خود را مقایسه کنند با آنچه که آن جوان ممتازِ در طول تاریخ بشریت از خود بروز داد. همین جوان بود که ستاره و قهرمان جنگ بدر شد؛ همین جوان بود که در جنگ احد آنچنان درخشید که همهى مسلمانها به عظمت کار او وقوف پیدا کردند؛ همین جوان بود که در امتحانهاى گوناگون، در غزوات پیغمبر، در ایستادگى در برابر فشار جبههى کفر و استکبارِ آن روز در کنار پیغمبر ایستاد؛ همین جوان بود که به دنیا تعلق خاطر پیدا نکرد. آن روزى که پیغمبر اکرم او را - که در عین حال جوان بود - نصب میکرد، این جوان در چشم مسلمانان عظمتى داشت که این عظمت براى کسى قابل انکار نبود. هیچ کس هم این را انکار نکرده است؛ نه در آن زمان، و نه در زمانهاى بعد.
ماجراى غدیر فقط نصب یک جانشین براى پیغمبر نبود. غدیر دو جنبه دارد: یکى جنبهى نصب جانشین است. جنبهى دیگر قضیه، توجه دادن به مسئلهى امامت است؛ امامت با همان معنائى که همهى مسلمین از این کلمه و از این عنوان میفهمیدند. امامت یعنى پیشوائى انسانها، پیشوائى جامعه در امر دین و دنیا؛ این یکى از مسائل اصلى در طول تاریخ طولانى بشر بوده است. مسئلهى امامت، یک مسئلهى مخصوص مسلمانها یا مخصوص شیعیان نیست. امامت یعنى یک فردى، یک گروهى بر یک جامعهاى حکمرانى میکنند و جهت حرکت آنها را در امر دنیا و در امر معنویت و آخرت مشخص میکنند. این یک مسئلهى همگانى است براى همهى جوامع بشرى.
خوب، این امام دو جور میتواند باشد: یک امامى است که خداى متعال در قرآن میفرماید: «و جعلنا هم ائمّة یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصّلوة و ایتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدین».(3) این امامتى است که به امر پروردگار، مردم را هدایت میکند؛ مردم را از خطرها، از سقوطگاهها، از لغزشگاهها عبور میدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حیات دنیوى انسان - که خداوند این حیات را به انسان داده، براى رسیدن به آن مقصود - میرساند و به آن سمت هدایت میکند. این یک جور امام است که مصداق آن، انبیاى الهىاند؛ مصداق آن، پیغمبر اکرم است که امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) در منا مردم را جمع کرد و فرمود: «انّ رسول اللَّه کان هو الامام». اولین امام، خود پیغمبر است. پیغمبران الهى، اوصیاى پیغمبران، برگزیدهترین انسانها، از این دسته امامهاى نوع اولند؛ که اینها کارشان هدایت است، از سوى خداى متعال رهنمائى میشوند، این رهنمائى را به مردم منتقل میکنند: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات»؛ کارشان کار نیک است، «و اقام الصّلوة»؛ نماز را برپا میدارند - که نماز رمز ارتباط و اتصال انسان به خداست - «و کانوا لنا عابدین»؛ بندهى خدا هستند، مانند همهى انسانها که بندگان خدا هستند. عزت دنیوى آنها کمترین آسیبى به بندگى خدا در وجود آنها و در دل آنها نمیزند. این یک دسته.
یک دستهى دیگر: «و جعلنا هم ائمّة یدعون الى النّار»،(4) که در قرآن دربارهى فرعون وارد شده است. فرعون هم امام است. به همان معنا که در آیهى اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم امام به همان معناست؛ یعنى دنیاى مردم و دین مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضهى قدرت اوست، اما «یدعون الى النّار»؛ مردم را به آتش دعوت میکنند، مردم را به هلاکت دعوت میکنند.
سکولارترین حکومتهاى دنیا هم، علىرغم آنچه که ادعا میکنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفتهاند. این دستگاههاى عظیم فرهنگى که امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشهى دنیا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حرکت و سوق میدهند، همان امامانى هستند که «یدعون الى النّار». دستگاههاى قدرتند که به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاکمیتهاى ظالمانهشان، به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسىشان مردم را میکشانند؛ دنیاى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختیار آنهاست.
اینکه ادعا بشود که در مسیحیت، کلیسا به آخرت میپردازد، حکومت به دنیا میپردازد، یک مغالطه است. آنجائى که قدرت دست انسانهاى بیگانهى از دین و اخلاق باشد، کلیسا هم در خدمت آنها قرار میگیرد؛ معنویت هم در پنجهى اقتدار آنها خرد میشود و از بین میرود؛ جسم و جان انسانها زیر تأثیر عوامل قدرت آنهاست؛ این مسئلهى همیشهى بشر است.
یک جامعه، یا زیر سرپرستى امام عادل است - که «من اللَّه» است، هادى به خیرات است، هادى به حق است - یا در اختیار انسانهائى است که از حق بیگانهاند، با حق ناآشنایند و در موارد بسیارى با حق عناد میورزند. چون حق با منافع شخصى آنها، با منافع مادى آنها سر سازش ندارد، با حق عناد میورزند. پس یکى از این دو حال است؛ از این دو حال خارج نیست.
اسلام با تشکیل حکومت در مدینه و تشکیل جامعهى مدنى نبوى نشان داد و ثابت کرد که اسلام فقط نصیحت کردن، موعظه کردن و دعوت کردن به زبان نیست. اسلام میخواهد حقایق احکام الهى در جامعه تحقق پیدا کند؛ این جز با ایجاد قدرت الهى امکانپذیر نیست. بعد هم پیغمبر اکرم در پایان عمر مبارکش، به دستور الهى، به الهام الهى، نفر بعد را خودش معین کرد. البته مسیر تاریخ اسلام مسیر دیگرى رفت. آنچه که پیغمبر میخواست، آنچه که اسلام میخواست، این بود. این یک طرحى شد که در تاریخ ماند. نباید تصور کرد که اندیشهى پیغمبر شکست خورد؛ نه، شکست نخورد؛ در آن برهه تحقق پیدا نکرد، اما این خط شاخص در جامعهى اسلامى و در تاریخ اسلامى باقى ماند. امروز شما در این گوشهى از دنیاى اسلام نتائج آن را مىبینید و به فضل الهى، به حول و قوهى الهى، این الگو، این خط واضح، در دنیاى اسلام روزبهروز همهگیرتر خواهد شد؛ این مضمون غدیر است.
بنابراین مسئلهى غدیر، فقط مسئلهى شیعه نیست؛ مسئلهى مسلمانان، بلکه مسئلهى همهى انسانهاست. آنهائى که بیندیشند، میدانند که این خط روشن، خطى است که متعلق به همهى انسانهاست؛ جز این راهى وجود ندارد. اگر قدرت در اجتماعات انسانى دست شیطانصفتان باشد، دنیا به همان راهى میرود که شما امروز مظاهر آن را در دنیاى مدرن مشاهده میکنید. هرچه دنیا مدرنتر بشود، خطرِ آنگونه حکومتها بیشتر میشود. البته هرچه دنیا از لحاظ علم و معرفت پیشتر برود، امکان و احتمال بروز خط هدایت هم بیشتر میشود. اینجور نیست که ما با پیشرفت علم احساس کنیم که این خط هدایت عقب افتاد؛ نه، جلو میرود.
امروز مجموعهى بسیج عظیم مردمى، بسیج مستضعفان در کشور ما یک حقیقت روشن و آشکار است. شما یک مجموعهاى هستید از بوستان عظیم بسیج در کشور. این بوستان را امام بزرگوار ما به وجود آورد و با کلمات خود و منش خود آن را آبیارى کرد. این نهالها بحمداللَّه روزبهروز بالندهتر و مثمرتر شده است. امروز بسیج در کشور ما یک حقیقت عظیم و غیرقابل انکار و بىنظیرى است. درست است که تبلیغات دشمنان و به تبع آنها منادیان طرفدار آنها در داخل کشور سعى میکنند بسیج را کوچک کنند، تحقیر کنند و به بسیج اهانت کنند؛ اینها به خود کلام خدا هم اهانت کردند، به خود پیغمبر هم اهانت کردند. چیزى که در باطن خود داراى عظمت و درخشندگى است، با اهانتِ اهانتکنندگان و تهمتِ تهمتزنندگان نه کوچک میشود، نه از درخشندگى آن کاسته میشود.
بسیج امروز در کشور ما یک حقیقت عظیم و درخشنده است؛ نمونهاى هم دیگر ندارد. شما نگاه کنید؛ جنسیتهاى مختلف، زن و مرد، سنین مختلف، نوجوان و جوان و میانسال و پیر و کهنسال، اصناف مختلف، از دانشجو و طلبه و استاد دانشگاه و معلم مدرسه و دانشآموز و کارگر و کشاورز و بازارى و بقیهى اصناف گوناگون مؤمن در سرتاسر کشور، در بسیج عضویت دارند، شرکت دارند؛ یعنى هیچ مرزى از جهت صنفى وجود ندارد، هیچ مرز جنسیتى وجود ندارد، هیچ مرز قومى و زبانى وجود ندارد. الان در همین جمع، ترک و کرد و لر و فارس و بلوچ و بقیهى اقوام ایرانى حضور دارند. در سرتاسر کشور هم همینجور است. بسیج یک مجموعهى منتظمِ سازمانیافتهى داراى هدف است، با این گسترش و با این تنوع و با این کمیت عظیم و با این کیفیت ایمانى که در مجموعههاى گوناگون، انسان نظیرش را مشاهده نمیکند.
شما دلتان متعلق به بسیج است. در دنیا احزاب وجود دارند، ممکن است احزاب پرشمارى هم باشند - که البته شمارگان و کمیت یک مجموعهى میلیونىِ به این عظمت که در بسیج وجود دارد، در هیچ حزبى در دنیا نظیر ندارد - اما همان کمیتهائى هم که در احزاب هستند، جسم آنها، زبان آنها، توانائىهاى مادى آنها متعلق به حزب است؛ معلوم نیست دلها و ایمانهاشان متعلق به آن حزب یا آن مجموعه باشد. بسیج، بسیج دلهاست؛ بسیج جانهاست؛ بسیج عواطف است؛ بسیج اعتقادات و ایمانهاست؛ و همین است که در روز سخت به کار یک ملت مىآید. آن روزى که ملتها دچار مشکلات شوند، آنجا جسمها فایدهاى ندارند؛ دلها باید در وسط میدان باشند، باید خطشکن باشند. آنهائى که خطشکنى کردند، لزوماً جسمهاى نیرومندى نداشتند؛ دلها و ایمانهاى محکمى داشتند که توانستند کوهها را بشکافند، راههاى دشوار را طى کنند، لغزشگاهها را پشت سر بگذارند و خود را به منزل برسانند. بسیج، یک چنین حقیقتى است؛ این را باید قدر بدانیم. اول، خود بسیجى باید قدر بداند. همینطورى که الان در این میثاقنامه شنیدیم و این جوانان عزیز از زبان بسیجیان به زبان آوردند، آنها خدا را حمد کردند، سپاس گزاشتند، براى اینکه در بسیج عضوند. حقیقتاً همین است؛ باید خدا را شکرگزارى کرد که توفیق بدهد انسان وارد یک چنین مجموعهاى بشود.
اهمیت دیگر بسیج در این است که بسیج داراى یک جهت و یک بعد و متوجه یک منظور نیست. بسیج با اینکه هنر نظامى دارد و در خطوط مقدم میدان نبرد، هر جا که لازم بوده است، قرار گرفته و سختترین کارها را به عهده گرفته و انجام داده است، همهکاره است؛ یعنى در همهى میدانها وقتى بسیج حضور داشته باشد، پیشرو است، پیشتاز است. امروز جوانان بسیجى ما در میدان علم هم پیشرو و پیشتازند. اساتید بسیجى ما هم در کار علمى جزو موفقترینها هستند. هنرمندان بسیجى ما هم - آن کسانى که با روح بسیج وارد میدان هنر شدند - موفقیتهاى بیشتر و بهترى پیدا کردند و توانستند مخاطبان بیشترى را جذب کنند. در هر میدانى وقتى با روحیهى بسیجى، با اخلاص بسیجى، با ایمان بسیجى، با شجاعت و شهامت بسیجى، با قدرت ابتکار بسیجى وارد شوند، میتوانند کارهاى بزرگى را انجام دهند. این، حقیقت بسیج است.
عزیزان بسیجى این را قدر بدانند و ارکان بسیجى بودن را در خودشان تقویت کنند. بسیجى بودن ارکانى دارد. همهى ما باید این ارکان را روزبهروز در خودمان تقویت کنیم جوانان عزیز! بارها گفتیم که در درجهى اول، روحیهى اخلاص و روحیهى بصیرت است. این اخلاص و بصیرت روى هم اثر میگذارند. هرچه بصیرت شما بیشتر باشد، شما را به اخلاص عمل نزدیکتر میکند. هرچه مخلصانهتر عمل کنید، خداى متعال بصیرت شما را بیشتر میکند. «اللَّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»؛ خدا ولى شماست. هرچه به خدا نزدیکتر شوید، بصیرت شما بیشتر خواهد شد و حقایق را بیشتر مىبینید. نور که بود، انسان میتواند واقعیات و حقایق را مشاهده کند. وقتى نور نباشد، انسان واقعیات را هم نمیتواند ببیند؛ «والّذین کفروا اولیائهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الى الظّلمات».(5) وقتى طغیان جلوى چشم انسان را بگیرد، وقتى هوىهاى نفس - که طاغوت حقیقىاند و در وجود خود ما بدتر از فرعونند - جلوى چشم ما را بگیرند، وقتى جاهطلبىها و حسادتها و دنیاطلبىها و هوىپرستىها و شهوترانىها جلوى چشم ما را بگیرند، واقعیات را هم نمیتوانیم مشاهده کنیم.
دیدید بعضىها نتوانستند واقعیاتِ جلوى چشم را ببینند، نتوانستند تشخیص بدهند. در فتنهى طراحىشدهى پیچیدهى سال 88 حقایقى جلوى چشم مردم بود؛ نگذاشتند یک عدهاى این حقایق را ببینند، بفهمند؛ ندیدند، نفهمیدند. وقتى در یک کشور فتنهگرانى پیدا میشوند که براى جاهطلبى خودشان، براى دست یافتن به قدرت، براى رسیدن به اهدافى که به صورت آرزو در وجود خودشان متراکم و انباشته کردند، حاضر میشوند به مصلحت یک کشور، به حقانیت یک راه پشت کنند و لگد بزنند؛ کارى میکنند که سردمداران غربى و دشمنان درجهى یک ملت ایران به هیجان مىآیند و سر شوق مىآیند و از آنها حمایت میکنند، این یک حقیقت روشن است؛ این چیزى نیست که وقتى نور هست، انسان آن را نبیند؛ اما بعضى ندیدند، بعضى نمىبینند، بعضى درک نمیکنند؛ بعضى به خاطر ظلمت دل، حتّى درک هم میکنند، اما حاضر نیستند به این فهم ترتیب اثر بدهند؛ اینها همه عوارض هواى نفس است؛ اینها همه نتیجهى امر و نهى همان فرعون درونى ماست، همان فیل مستِ هوى و هوس است که شرع مقدس چکشى از تقوا و ورع به دست مؤمن میدهد که بر سر این فیل مست بکوبد و او را آرام کند. اگر توانستیم این را در وجود خودمان آرام کنیم، آن وقت دنیا نورانى خواهد شد، همه چیز را مىبینیم، چشم ما مىبیند؛ اما وقتى هوىپرستى باشد، نمىبیند. شما که بسیجى هستید، جوان هستید، دلهاى شما پاک است، نورانى است، با صفاى باطنِ خودتان میتوانید این روحیه را، این حالت را در خودتان تقویت کنید. بسیجى باصفاست، نورانى است.
عزیزان من! بسیجى شدید، مبارک است؛ اما بسیجى بمانید. ایستادگى در راه، مهم است. بسیجى ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم، مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم. ملت ایران کار بزرگى انجام داده است. کار بزرگ این است که دنیائى را که یکجا و چهاراسبه به سمت جهنم حرکت میکرد و میتاخت، یک نهیب زده است، یک بخشى را جدا کرده است. امروز جمعیتهاى عظیمى از مردم دنیا متوجه حقیقت شدهاند و ملت ایران به عنوان پیشتاز و پیشرو، راه را تغییر داده است و مسیر را عوض کرده است. مسیر جوامع انسانى باید به سمت خدا باشد، باید به سمت بهشت باشد، باید به سمت حقیقت باشد. خوب، بدیهى است که شما ملت ایران این کار بزرگ را انجام دادهاید. اهل باطل که ساکت نمىنشینند. آن کسانى که وجودشان وابستهى به باطل و ناحق است، وابستهى به ظلم است، وابستهى به لگد زدن بر سر ملتهاست، اینها که آرام نمىنشینند که ملت ایران فریاد حقیقت و هدایت بدهد، دنیا را بیدار کند، بشریت را بیدار کند؛ اینها معارضه میکنند.
البته اگر ما ایستادگىمان را ادامه دهیم، این معارضه نهایت روشنى دارد؛ «و لینصرنّ اللَّه من ینصره».(6) خداى متعال بهتحقیق و بدون تردید نصرت را براى کسانى قرار داده است که به طرف حق حرکت میکنند و دعوت میکنند؛ و ما این را تجربه کردهایم. سى سال است که دشمنان علیه ملت ایران دارند تلاش میکنند، کار میکنند؛ اما ملت ایران به برکت ایستادگى خود، به برکت ایمان خود، روزبهروز قوىتر شده است؛ دشمن هم روزبهروز ضعیفتر شده است. امروز قدرت ایستادگى ما از بیست سال پیش بیشتر است، از سى سال پیش بیشتر است؛ این تجربهى ماست. پس نهایت این مبارزه، پیروزى اسلام و مسلمین است. اما باید توجه داشته باشید که درگیرى و چالش وجود دارد؛ باید خودتان را آماده نگه دارید، خودتان را بهروز نگه دارید، بصیرتتان را بهروز نگه دارید، اخلاصتان را بهروز نگه دارید، بهروز بسیجى باشید و بسیجى بمانید؛ این رمز موفقیت ملت ایران و جامعهى عظیم ایرانى است.
انشاءاللَّه شما جوانها آن روزى را شاهد خواهید بود که به قلههاى افتخار دست پیدا کردید و همچنان که قرآن وعده کرده است: «لتکونوا شهداء على النّاس»،(7) شهیدان و گواهان مردم دنیا شدید و در قلهها باشید، که ملتها به شما نگاه کنند و به سمت این قلهها حرکت کنند.
پروردگارا! فرج ولیّت را، فرج دردانهى عزیز عالم خلقت را روزبهروز نزدیکتر بفرما. پروردگارا! ما را از متمسکین به ولایت او و ولایت اجداد طاهرینش قرار بده. پروردگارا! ما را به معناى حقیقى کلمه، مؤمن، بسیجى و انقلابى قرار بده. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، ملت عزیز و عظیمالشأن ایران را به آرزوهاى بزرگ خود برسان. روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح طیبهى شهداى عزیز را مشمول الطاف و فیوضات دائمى خود بگردان.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیشک محرم با نام محتشم کاشانی در هم آمیخته است، کتیبههای منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، حال و هوای تکیهها و حسینیهها را عاشورایی میکند.
مطلع باز این چه شورش است ... که از محتشم کاشانی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژهای دارد
او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی ( ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند تقیالدین محمد حسینی صاحب خلاصهالشعار، صرفی ساوجی، وحشتی جوشقانی و حسرتی کاشانی را پرورش داد.
وی با سرودن دوازده بند در مرثیه کشتگان کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟ آغاز میشود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.
ashura muharam
وی در جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت و به مناسبت قصیده و غزلهای زیبایش مورد لطف شاه قرار گرفت; محتشم پس از مدتی در زمره شعرای معروف عصرخود جای گرفت ولی نظر به معتقدات دینی خود و احساسات شیعی دربار شاهان صفوی که در صدد تقویت این مذهب (در مقابل مذاهب اهل سنت) بودند به سرایش اشعارمذهبی و مصائب اهل بیت که در نوع خود تازه و بی بدیل بود پرداخت. محتشم پس از چندی به یکی از بزرگترین شعرای ایران در سبک اشعار مذهبی و مصائب ائمه اطهارشیعه بدل گشت و اشعارش در سرتاسر ایران معروفیت خاصی یافت، بطوری که می توان وی را معروفترین شاعر مرثیه گوی ایران دانست که برای اولین بار سبک جدیدی درسرودن اشعار مذهبی به وجود آورد. اولین اشعار مذهبی محتشم در سوگ غم مرگ برادرش بود که ابیات زیبائی در غم هجر او سرود و پس از آن به سرایش مرثیههایی در واقعه جانسوز کربلا، عاشورای حسینی و مصیبت نامه های مختلف پرداخت.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پرورده ی کنار رسول خدا حسین
* * *********************************************************
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار برو زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
* * ********************************************************
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعله برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر با این عمل معامله ی دهر چون شد
آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند
* * ********************************************************
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله انبیا زد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
* * ********************************************************
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
* * ********************************************************
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
* * **********************************************************
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
* * **********************************************************
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
* * ********************************************************
این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
* * *********************************************************
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
* * ********************************************************
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان در دیده ی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
* * ********************************************************
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای وز کین چها درین ستم آباد کرده ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکرد است هیچ گه نمرود این عمل که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند
در تاریخ پنجم آذر ماه سال 1389 مراسم شب خاطره در محل کانون علمی فرهنگی شهید خداوردیلو برگزار شد و دوستان خاطرات خود از سی سال فعالیت های فرهنگی بیان داشتند . البته در این مکان نمایشگاه عکس فعالیتها نیز برقرار می باشد که نشان دهنده فعالیهای سال جاری در عرصه های فرهنگی می باشد.
بیان خاطره توسط یک از برادران
و در پایان پذیرایی شام از کلیه میهمانان گرامی انجام شد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب شهید عباس افشار
کتاب زندگی نامه شهید عباس افشار
نقش ستون پنجم در عملیات کربلای 4
نقش آمریکا در لو رفتن عملیات کربلای 4
عملیات کربلای4
مبانی عربی دانشگاهی
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت چهارم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت سوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت دوم)
قسمتی از کتاب (7) بستان (قسمت اول)
احتکار
تبلیغات شورای دانش آموزی
این خاک گهربار که ایران شده نامش
خاطرات همفر
[همه عناوین(403)][عناوین آرشیوشده]