سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]
 
شنبه 91 فروردین 12 , ساعت 10:59 عصر

یاد معلم شهید حبیب الله دباغ زاده ، شهید رضا دباغ زاده کارمند بنیاد شهید و شهید مجید دباغ زاده و پدر مرحومشان گرامی باد.

شهید دباغ زاده

معلم شهید حبیب الله  دباغ زاده و شهید رضا دباغ زاده کارمند بنیاد شهید ، در حماسه هشت سال دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق علیه باطل به فیض عظیم شهادت نائل آمدند و شهید مجید دباغ زاده در تاریخ 28 آبان 69 در کرمان به دست اشرار مسلح به شهادت رسید.

خانواده شهید دباغ زاده از جمله خانواده شهدایی هستند که رهبر معظم انقلاب به منزل ایشان رفته و دیداری با والدین شهید داشته اند


پدر شهیدان دباغ زاده  بعلت علاقه ای که به کشاورزی داشت خانه را در تهران فروخته و در اطراف تهران مبادرت به خرید یک قطعه خانه باغ نمود که هم بقیه زندگی را در محیط آرام سپری کند و هم به شغل مورد علاقه اش کشاورزی بپردازد.

او معمولا امورات باغ را خودش انجام میداد ولی برای کارهای سنگین تر کارگر میگرفت و بسیار مقید بود که به فرموده پیامبر اسلام (ص) مزد کارگر را قبل از خشک شدن عرق بدنش بپردازد. و این یکی از اخلاقیات نیکوی این مرد بزرگوار بود .


اما یک شب با صدای نا آشنایی از خواب پریدند و با چند نفر مواجه شدند که فریاد میزدند بیرون بیایید و همه را از خانه بیرون آوردند و ضمن تهدید فریاد میزدند  پول ها کجاست ؟ و هر چه پیر مرد میگفت که من پول زیادی ندارم به خرجشان نمیرفت تا اینکه برای تهدید تیری بسوی او شلیک کردند که به گردنش اصابت نمود و غرق خون روی زمین افتاد . خانواده برای کمک به سویش دویدند ولی کار از کار گذشته بود و خونریزی شدید بود و به سختی نفس میکشید و بعد مدتی آرام شد .

سارقین با مشاهده صحنه و حمله خانواده به آنها فرار کردند و به اینصورت پدر نیز به جمع سه فرزند شهیدش پیوست  و خانواده که تنها پشت و پناهشان در این غربت پدر بود دوباره تنها شدند .

بعد از چندی سارقین که تبعه ایرانی هم نداشتند دستگیر شدند و جالب اینکه در بازجویی گفتند چون او همیشه مزد روزانه ما را فورا پرداخت میکرد ، فکر کردیم که خیلی پولدار است و تصمیم به سرقت گرفتیم.


سه شنبه 91 فروردین 1 , ساعت 8:37 عصر

 بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

 

 

ktdsd

 

شهید حمید رضا نفیسی در تاریخ 21 اردیبهشت سال 1349 در خانواده ای مذهبی در تهران متولد شد  

 

 ازکودکی بسیار با هوش و زرنگ و مومن بود  و در مدرسه دروس خود استعداد خوبی داشت و دوران تحصیلی خود را با امتیازات بالا سپری نمود. 

 

a                 s

 

بعد از اتمام دوره ابتدایی و راهنمایی در حوزه علمیه امیر المومنین (ع)  واقع در شهر ری ثبت نام نموده و به دلیل علاقه ای که به دروس طلبگی داشت پیشرفت خوبی در این زمینه کسب نمود . دروس جامع المقدمات - سیوطی و مغنی را به نحو خوبی به پایان رسانید و در سال سوم طلبگی درس می خواند .

 

q 

 

او جوانی بسیار پاک و بی آلایش بود و ضمن تحصیلات خود همیشه در بسیج  و امورات فرهنگی و مسجد محل فعالیت می نمود و اکثر اوقات فراغت خود را در امورات فرهنگی و تبلیغی می گذراند و به جهت حسن خلق و رفتار مودبانه ، مورد احترام همه بود.

 

ش

 

در سال 1365 پس از آموزش نظامی سه ماهه در پادگان قصر فیروزه تهران  عازم جبهه های نبرد شد . اولین اعزامش به کردستان منطقه سقز بود که مدت 2 ماه به طول انجامید . اعزام بعدی از طرف حوزه علمیه بود که به منطقه اهواز لشگر 27 حضرت محمد (ص) عازم شد. و بعد از مدتی به مرخصی آمد و بعد از 10 روز با برادران دیگر به منطقه رفتند .

 

f

 

پس از گذشت 16 روز از اعزام در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و به لقا الله پیوست . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 


شنبه 90 اسفند 20 , ساعت 11:7 عصر
بسم رب الشهدا و الصدیقین
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
هرگز مپندارید آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
سوره آل عمران آیه 169

بسیج اساتید استان تهران امام

امام خمینی (ره): شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند
امام خامنه ای : امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند ، صادقانه ایستادند . بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
شهید عباس افشار  حمید رضا  هاشمی  یدالهی  شیخی  ابراهیم  اینانلو  زارع  اقدامی  هادیزاده 

پنج شنبه 90 دی 22 , ساعت 12:57 صبح

شهید حسین رهساز

شهید تو اردوی ورامین خط های زیبای شهید حسین رهساز توجهم را شدیدا جلب کرد . هر روز در و دیوار پر میشد از بیانات امام و توصیه های عمومی و احادیث به خط زیبای برادر رهساز . اردوی دانش آموزی بود و صبح ها میرفتیم گندم درو میکردیم و عصرها کلاس های مختلف برگزار میشد . خیلی خوش میگذشت و از دوران شیرین زندگی ام است .

بعداز اردو چند بار دیگر برادر رهساز را در برنامه های فرهنگی دیدم ولی یکدفعه غیبش زد . گاهگاهی یادش می افتادم و از دیگران سراغش را میگرفتم ولی کسی نمیدانست .

حدود 7-8 سال بعد در سپاه دنبال کاری رفته بودم که با کمال ناباوری دیدم برادر رهساز مشغول صحبت با یکی از برادران سپاه است . اندکی صبر کردم تا صحبتشان تمام شود ولی انگار تمامی نداشت . به ناچار جلو رفتم و با صدای بلند گفتم آقای رهساز .

با تعجب نگاهم کرد و لبخندی و تحویلم گرفت . گفتم یادتان است اردوی ورامین را ؟ من هر وقت عکس شما را در آلبوم می بینم سخت در فکر میروم که شما کجا رفتید.

گفت آن عکس را به من بده خودمان اصلا عکس نداریم من چند سال مفقود بودن و عراق نام ما را جزو اسیران رد نکرد تا پایان جنگ و تمام عکس هایم را فامیل و دوستان برده اند .

از روی عکس ظاهر کردم و جلوی دست گذاشتم تا بدستش برسانم . روزی از یکی از آزادگان سرغش را گرفتم . گفت خدا بیامرزد . عراق روی اینها آزمایشات شیمیایی انجام داده بود و دچار سرطان شد و شهید شد.

شادی روحش صلوات


دوشنبه 90 آبان 30 , ساعت 5:17 عصر
   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ